پدران کاپادوکیایی کلیسا
پدران کاپادوکیایی تبیینی صریح و روشن در مورد رابطه بین یگانگی و سه گانگی خدا ارائه دادند. اما تبیین آنان از این موضوع، آنان را در معرض اتهام سه خداگرایی (اعتقاد به وجود سه خدا) قرار داد. اگر رابطه بین جوهر مشترک الوهیت و هر اقنوم، همانند رابطه انسانیت و هر فرد مشخص باشد
تعریف تثلیث
چکیده:
پدران کاپادوکیایی تبیینی صریح و روشن در مورد رابطه بین یگانگی و سه گانگی خدا ارائه دادند. اما تبیین آنان از این موضوع، آنان را در معرض اتهام سه خداگرایی (اعتقاد به وجود سه خدا) قرار داد. اگر رابطه بین جوهر مشترک الوهیت و هر اقنوم، همانند رابطه انسانیت و هر فرد مشخص باشد
تعداد کلمات: 1031 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
پدران کاپادوکیایی تبیینی صریح و روشن در مورد رابطه بین یگانگی و سه گانگی خدا ارائه دادند. اما تبیین آنان از این موضوع، آنان را در معرض اتهام سه خداگرایی (اعتقاد به وجود سه خدا) قرار داد. اگر رابطه بین جوهر مشترک الوهیت و هر اقنوم، همانند رابطه انسانیت و هر فرد مشخص باشد
تعداد کلمات: 1031 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
نویسنده: تونی لِین
ترجمه: روبرت آسریان
ترجمه: روبرت آسریان
پدران کاپادوکیایی لسا توان: تعریف تثلیث ازه پدران کاپادوکیایی شامل باسیل قیصریه، دوست او گریگور نازیانزوسی و برادر کوچکتر باسیل، گریگور نوسایی می شدند. آنان از اهالی ایالت رومی کاپادوکیا، که امروزه در ترکیه قرار دارد، بودند. در پدران کاپادوکیا این تمایل وجود داشت تا مسیحیت را با عناصری که در فرهنگ کلاسیک نیکو بود، تلفیق کنند.
باسیل در حدود سال ۳۳۰ میلادی در یک خانواده ثروتمند مسیحی چشم به جهان گشود. وی در زمینه آثار ادبی کلاسیک جهان باستان و فلسفه و نیز مسیحیت و علوم الاهی تحصیلات عالیه داشت. او از سال ۳۵۱ میلادی به آتن رفت و در آنجا مشغول تحصیل شد و در همانجا بود که با گریگور نازیانزوسی آشنا شد. وی در آتن به عالی ترین مدارج تحصیلی زمان خود رسید. وی در بازگشت به زادگاهش، مدت زمانی مشغول تعلیم علم معانی بیان شد، اما پس از مدتی تعمید گرفت و به سلک رهبانان در آمد. او از دیرهای مهم شرق دیدار کرد و آنگاه با دارایی های خود، جامعه ای کوچک از رهبانان را تشکیل داد. پس از مدت کوتاهی مسئولیت های بسیاری به او محول شد و در سال ۳۶۴ در قیصریه به مقام شیخی منصوب شد و در سال ۳۷۰ جانشین اسقف قیصریه شد. او زندگی خود را وقف اجرای برنامه های اجتماعی برای فقرا و مبارزه علیه آریانیسم کرد. وی در سال ۳۷۹ میلادی درگذشت.
بیشتر بخوانید : آگوستین پدر الاهیات لاتین
پدران کاپادوکیایی تبیینی صریح و روشن در مورد رابطه بین یگانگی و سه گانگی خدا ارائه دادند. اما تبیین آنان از این موضوع، آنان را در معرض اتهام سه خداگرایی (اعتقاد به وجود سه خدا) قرار داد. اگر رابطه بین جوهر مشترک الوهیت و هر اقنوم، همانند رابطه انسانیت و هر فرد مشخص باشد؛ بنابراین، آیا می توان نتیجه گرفت که سه خدا وجود دارد؟ مشکل هنگامی بزرگ تر می شد که مقایسه بین سه شخص صرفا یک قیاس ساده نبود. در واقع، باسیل آن را به عنوان بخشی از تعریف خود از جوهر و اقنوم در نظر می گیرد.
البته پدران کاپادوکیایی در پی این نبودند که سه خداگرا باشند. آنان از مشکل به وجود آمده آگاهی داشتند و در پی پاسخگویی به اتهام مطرح شده بودند. گریگور نوسایی مقاله ای با عنوان «در باب این موضوع که سه خدا وجود ندارد» به نگارش در آورد، على رغم نیت آنان، این بدگمانی وجود داشت که الاهیات آنان در واقع بیانگر سه خداگرایی است. در واقع، مسئله این بود: آنان در مورد اینکه سه شخص یا اقنوم، چراسه خدا نیستند، آیا توضیح کافی و قانع کننده ارائه داده اند یا خیر؟ آنان در این مورد بسیار تلاش کردند و مفاهیمی چون هماهنگی کامل و عمل مشترک سه اقنوم را مطرح ساختند. حال آنکه یک تیم فوتبال حتی اگر مانند یک نفر بازی کند؛ به هر حال تیمی یازده نفره باقی می ماند. پدران کاپادوکیایی در دوران خودشان، به درک مفهوم تثلیث کمک بسیاری کردند، اما مفهومی که آنان از وحدت و یگانگی الوهیت در ذهن داشتند باید تقویت می شد.
هر کسی که به مسیح به عنوان انسانی فاقد روح انسانی توکل دارد، خود شخصی فاقد روح انسانی بوده و شایسته نجات کامل نیست. زیرا اگر مسیح روح انسانی را به خود نمی گرفت نمی توانست او را شفا دهد. تنها آنچه را او با الوهیت خود متحد سازد نجات خواهد یافت. اگر نیمی از وجود آدم سقوط می کرد، آنگاه برای مسیح کافی بود که نیمی از وجود انسان را بر خود گیرد و تنها نیمی از آن را نجات دهد. اما اگر این کل طبیعت انسانی است که سقوط کرده؛ بنابراین، کل این طبیعت باید با کل طبیعت مسیح متحد شده، بدین سان کام نجات یابد.
در مورد انسانها اگرچه همه آنان با هم یک وظیفه را انجام دهند، ما می توانیم عمل هر یک از آنان را از دیگری تشخیص دهیم و آنان را می توان به درستی جمعی از اشخاص نامید. هر یک از آنان به سبب محیط متفاوتی که او را احاطه کرده و به واسطه طریق عملکردش از دیگران منفک می شود. در مورد خدا چنین نیست. ما نمی توانیم بگوییم که پدر بدون همکاری با پسر عملی را انجام دهد. پسر نیز بدون همکاری و همراهی روح القدس عمل نمی کند. اما هر عمل خدا در مورد خلقت.. از پدر سرچشمه گرفته، توسط پسر به اجرا در می آید و توسط روح القدس کامل می شود. تثلیث اقدس در هر عمل الاهی دیده می شود، اما سه شخص و اقنوم تثلیث سه عمل جداگانه ندارند بلکه تنها یک کنش و عمل وجود دارد که از اراده پدر ناشی شده و توسط پسر به روح القدس می رسد. بنابراین، ما نمی توانیم آنچه را متحدة به شکلی جدایی ناپذیر و همسان، قدرت و عملکرد الاهی را نسبت به ما و خلقت، متحقق و جاری می سازد، سه خدا بنامیم.
گریگور نوسایی، درباره اینکه سه خدا وجود ندارد ، پدران کاپادوکیایی علاوه بر آریانیسم باید علیه پیروان ماکدونیوس نیز مبارزه می کردند. آنان گروهی بودند که از تعالیم اسقفی به نام ماکدونیوس پیروی می کردند که الوهیت پسر را تصدیق می کرد، اما بر این باور بود که روح القدس یک مخلوق است. باسیل در اثری تحت عنوان روح القدس به ما کدونیوس پاسخ گفت. وی در این اثر، الوهیت روح القدس را تصدیق کرد، اگرچه صریحا او را خدا خطاب نکرد. گریگور نازیانزوسی که بیشتر از باسیل عمر کرد در آثارش به شکل صریحتری به این موضوع پرداخت و صریحا روح القدس را خدا نامید.
بدعت دیگری که گریگور نازیانزوسی با آن مبارزه کرد، آپولیناریانیسم بود. آپولیناریس این موضوع را که عیسی روح انسانی داشت، رد می کرد. از نظر او، اگر روحی در بدنی ساکن است، در عیسی، کلمه به جای روح انسانی در بدن او ساکن بود. بدین سان، در وجود عیسی کلمة الاهی جای روح انسانی را می گرفت. این نگرش، مدت زمانی در اسکندریه تعلیم رایج بود و آتاناسیوس دیدگاهی مشابه با آن داشت. اما آپولیناریس این دیدگاه را به شکل افراطی مطرح کرده بود و در این زمان، نواقص چنین دیدگاهی کاملا شناخته شد. استدلال گریگور نازیانزوسی چنین بود که عیسی مسیح برای اینکه بتواند ما را کاملا نجات دهد، باید کاملا انسان می شد.
هر کسی که به مسیح به عنوان انسانی فاقد روح انسانی توکل دارد، خود شخصی فاقد روح انسانی بوده و شایسته نجات کامل نیست. زیرا اگر مسیح روح انسانی را به خود نمی گرفت نمی توانست او را شفا دهد. تنها آنچه را او با الوهیت خود متحد سازد نجات خواهد یافت. اگر نیمی از وجود آدم سقوط می کرد، آنگاه برای مسیح کافی بود که نیمی از وجود انسان را بر خود گیرد و تنها نیمی از آن را نجات دهد. اما اگر این کل طبیعت انسانی است که سقوط کرده؛ بنابراین، کل این طبیعت باید با کل طبیعت مسیح متحد شده، بدین سان کام نجات یابد. (گریگوری نازیانزوسی نامه؛ ۱۰۱)
منبع:
تاریخ تفکر مسیحی، تونی لِین، ترجمه روبرت آسریان، چاپ پنجم، فروزان روز، طهران (1393)
البته پدران کاپادوکیایی در پی این نبودند که سه خداگرا باشند. آنان از مشکل به وجود آمده آگاهی داشتند و در پی پاسخگویی به اتهام مطرح شده بودند. گریگور نوسایی مقاله ای با عنوان «در باب این موضوع که سه خدا وجود ندارد» به نگارش در آورد، على رغم نیت آنان، این بدگمانی وجود داشت که الاهیات آنان در واقع بیانگر سه خداگرایی است. در واقع، مسئله این بود: آنان در مورد اینکه سه شخص یا اقنوم، چراسه خدا نیستند، آیا توضیح کافی و قانع کننده ارائه داده اند یا خیر؟ آنان در این مورد بسیار تلاش کردند و مفاهیمی چون هماهنگی کامل و عمل مشترک سه اقنوم را مطرح ساختند. حال آنکه یک تیم فوتبال حتی اگر مانند یک نفر بازی کند؛ به هر حال تیمی یازده نفره باقی می ماند. پدران کاپادوکیایی در دوران خودشان، به درک مفهوم تثلیث کمک بسیاری کردند، اما مفهومی که آنان از وحدت و یگانگی الوهیت در ذهن داشتند باید تقویت می شد.
هر کسی که به مسیح به عنوان انسانی فاقد روح انسانی توکل دارد، خود شخصی فاقد روح انسانی بوده و شایسته نجات کامل نیست. زیرا اگر مسیح روح انسانی را به خود نمی گرفت نمی توانست او را شفا دهد. تنها آنچه را او با الوهیت خود متحد سازد نجات خواهد یافت. اگر نیمی از وجود آدم سقوط می کرد، آنگاه برای مسیح کافی بود که نیمی از وجود انسان را بر خود گیرد و تنها نیمی از آن را نجات دهد. اما اگر این کل طبیعت انسانی است که سقوط کرده؛ بنابراین، کل این طبیعت باید با کل طبیعت مسیح متحد شده، بدین سان کام نجات یابد.
در مورد انسانها اگرچه همه آنان با هم یک وظیفه را انجام دهند، ما می توانیم عمل هر یک از آنان را از دیگری تشخیص دهیم و آنان را می توان به درستی جمعی از اشخاص نامید. هر یک از آنان به سبب محیط متفاوتی که او را احاطه کرده و به واسطه طریق عملکردش از دیگران منفک می شود. در مورد خدا چنین نیست. ما نمی توانیم بگوییم که پدر بدون همکاری با پسر عملی را انجام دهد. پسر نیز بدون همکاری و همراهی روح القدس عمل نمی کند. اما هر عمل خدا در مورد خلقت.. از پدر سرچشمه گرفته، توسط پسر به اجرا در می آید و توسط روح القدس کامل می شود. تثلیث اقدس در هر عمل الاهی دیده می شود، اما سه شخص و اقنوم تثلیث سه عمل جداگانه ندارند بلکه تنها یک کنش و عمل وجود دارد که از اراده پدر ناشی شده و توسط پسر به روح القدس می رسد. بنابراین، ما نمی توانیم آنچه را متحدة به شکلی جدایی ناپذیر و همسان، قدرت و عملکرد الاهی را نسبت به ما و خلقت، متحقق و جاری می سازد، سه خدا بنامیم.
گریگور نوسایی، درباره اینکه سه خدا وجود ندارد ، پدران کاپادوکیایی علاوه بر آریانیسم باید علیه پیروان ماکدونیوس نیز مبارزه می کردند. آنان گروهی بودند که از تعالیم اسقفی به نام ماکدونیوس پیروی می کردند که الوهیت پسر را تصدیق می کرد، اما بر این باور بود که روح القدس یک مخلوق است. باسیل در اثری تحت عنوان روح القدس به ما کدونیوس پاسخ گفت. وی در این اثر، الوهیت روح القدس را تصدیق کرد، اگرچه صریحا او را خدا خطاب نکرد. گریگور نازیانزوسی که بیشتر از باسیل عمر کرد در آثارش به شکل صریحتری به این موضوع پرداخت و صریحا روح القدس را خدا نامید.
بدعت دیگری که گریگور نازیانزوسی با آن مبارزه کرد، آپولیناریانیسم بود. آپولیناریس این موضوع را که عیسی روح انسانی داشت، رد می کرد. از نظر او، اگر روحی در بدنی ساکن است، در عیسی، کلمه به جای روح انسانی در بدن او ساکن بود. بدین سان، در وجود عیسی کلمة الاهی جای روح انسانی را می گرفت. این نگرش، مدت زمانی در اسکندریه تعلیم رایج بود و آتاناسیوس دیدگاهی مشابه با آن داشت. اما آپولیناریس این دیدگاه را به شکل افراطی مطرح کرده بود و در این زمان، نواقص چنین دیدگاهی کاملا شناخته شد. استدلال گریگور نازیانزوسی چنین بود که عیسی مسیح برای اینکه بتواند ما را کاملا نجات دهد، باید کاملا انسان می شد.
هر کسی که به مسیح به عنوان انسانی فاقد روح انسانی توکل دارد، خود شخصی فاقد روح انسانی بوده و شایسته نجات کامل نیست. زیرا اگر مسیح روح انسانی را به خود نمی گرفت نمی توانست او را شفا دهد. تنها آنچه را او با الوهیت خود متحد سازد نجات خواهد یافت. اگر نیمی از وجود آدم سقوط می کرد، آنگاه برای مسیح کافی بود که نیمی از وجود انسان را بر خود گیرد و تنها نیمی از آن را نجات دهد. اما اگر این کل طبیعت انسانی است که سقوط کرده؛ بنابراین، کل این طبیعت باید با کل طبیعت مسیح متحد شده، بدین سان کام نجات یابد. (گریگوری نازیانزوسی نامه؛ ۱۰۱)
منبع:
تاریخ تفکر مسیحی، تونی لِین، ترجمه روبرت آسریان، چاپ پنجم، فروزان روز، طهران (1393)
بیشتر بخوانید :
شورای واتیکان دوم
سورن کییرکگارد و تفسیر او از رابطه انسان با خدا
شورای واتیکان اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}